۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه

کوه باستاني پرديس

از جمله خواص اين كوه خاصيت خارق العاده اين كوه دركمك به درمان مبتلايان به ايدز مي باشد . به خاطر نزديكي اين كوه به خورشيد امكان رشد و نمو ويروس هاي بيماري زا از جمله ويروس HIV در اين كوه صفر مي باشد. پزشكان متخصص بريتانيايي در موسسه Imperial Medical College در شهر لندن اخيرا در مقاله اي در روزنامه تايمز ضمن بر شمردن اين خاصيت از سازمان ملل درخواست نموده اندتا نام اين كوه را به ANTI-HIV Mountain تغيير دهند.


ضمنا دكتر Tim Hopkins رييس موسسه فوق و دارنده مدرك فوق تخصص در رشته ايمونولوژي و ويروس شناسي درخواست ايجاد شهركهاي درماني براي مبتلايان به ايدز در اين منطقه نموده است. وي معتقد است با اسكان مبتلايان به ايدزدر اين منطقه پس از حداكثر مدت 18 ماه هيچ نشانه اي از بيماري در اين مبتلايان ديده نشود.
با تشكر





از ديگر خواص درماني اين كوه كه زبانزد همه متخصصين mountain trapi (كوه درماني)است . خواص مغناطيسي اين كوه باعث تخريب سلولهاي سرطاني شده و به همين دليل متخصصين بسياري بيماران سرطاني زا را به كوهنوردي دراين كوه توصيه مي‌نمايند. مديكال كالج ايالت اياهو آمريكا نيز طي تحقيقي خواص درماني اين كوه را تاييد نموده است.
دوستان نيز اگر خواص جامانده‌ا ي از كوه به خاطر دارند اضافه نمايند تا ايرانمان را بيشتر بشناسيم





ایران را بیشتر بشناسیم

کوه پرديس

نزديک ترين نقطه زمين به خورشيد




نام اين کوه باستاني پرديس است در حومه شهرستان جم از توابع عسلويه استان بوشهر و در نيمه هاي راه بندر کنگان به فيروز آباد شيراز قرار دارد .


نکات قابل توجهي كه در اين کوه باستاني وجود دارد :


1. قله اين کوه نزديک ترين نقطه زمين به خورشيد است چون بالاترين ارتفاع در نزديکي خط استواست .


2. آتشکده فوق العاده باستاني که در قله کوه قرار دارد ، محل تولد و غسل تعميد پدر جمشيد جم است .


3. مغناطيس فوق العاده قوي کوه در جهان زبانزد است و اگر در فاصله 50 تا 100 متري کوه يعني تقريبا انتهايي ترين نقطه مشخص اسفالت با ماشين توقف کني و ترمز دستي را بخوابانيد ، ماشين بجاي سر پائيني به نرمي به سمت کوه کشيده مي شود که البته همين مغناطيس براي رانندگان نا آشنا بسيار دردسر ساز بوده و تا کنون تعداد زيادي از خودروها بي اختيار با کوه تصادف کرده اند .


4. پوشش گياهي منطقه نوعي خار بياباني گرمسيري منحصر به فرد است که خواص دارويي فراوان دارد و عسل حاصله از منطقه تماما" پيشخريد چند کارخانه داروسازي بزرگ جهان است يکي از ترکيبات اصلي مسکن Advil که يکي از بهترين قرصهاي شناخته شده براي ناراحتي هاي اعصاب و دردهاي ميگرني است از همين عسل تهيه مي شود .


5. اين منطقه خرماي ويژه نيز توليد مي کند كه به نام خرماي خصه معروف است و کاملا در شيره خود غرق مي شود يعني يک کاسه آن ظرف سه ساعت پر از شيره مي شود و اندازه اين خرما اندازه آلبالو بود و به جهت همان خواص دارويي منطقه تماما" براي ساخت قندهاي رژيمي براي بيماران ديابتي صادر مي شود، نکته جالب ديگر رويش درخت زيتون در دامنه شمالي کوه حد فاصل شهرستان جم تا روستاهاي چاهه و دره پلنگي مي باشد که در آب و هواي آن منطقه بسيار بعيد مي نمود .


فعلا" سندي براي قدمت چاهه و دره پلنگي وجود ندارد ولي علائم مشهودي از غار نشيني مشاهده ، و فسيل هاي مختلفي در اين منطقه به وفور پيدا شده است .


6. در لايه هاي زيرين اين کوه معدن عظيمي از آب خنک و فوق العاده سالم وجود دارد ، آن هم در اطراف عسلويه !


مردم چاهه و جم ، کوه پرديس را فوق العاده مقدس و محترم مي شمارند ، و به استناد علائم موجود در آتشکده احتمالا يکي از اولين مکانهايي بوده که نفت در آن سوزانده شده است .


با افتتاح جاده فيروز آباد به عسلويه توسط پتروشيمي ، رفتن به اين منطقه خيلي ميسر تر و راحت تر شده است . پتروشيمي با تاسيس سه شهرک بزرگ در اين منطقه اقدام به تاسيس فرودگاه جم نموده و چهارشنبه هر هفته يک پرواز به مقصد جم انجام مي شود که امکان بسيار خوبي براي سفر به اين منطقه اعجاب انگيز است

۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه

فرشته ی کوچولو‏

همسرم با صدای بلندی گفت:
تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟
روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم.
تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود.
ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت.
آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود.
گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم:
چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟فقط بخاطر بابا، عزیزم.
آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت:
باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید….
آوا مکث کرد.
بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟
دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم:
قول میدم.
بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم.
ناگهان مضطرب شدم. گفتم:
آوا، عزیزم، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی. بابا از اینجور پولها نداره. باشه؟
نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام.
و با حالتی دردناک تمام شیر برنج رو فرو داد.
در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن عصبانی بودم. وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد. انتظار در چشمانش موج میزد. همه ما به او توجه کرده بودیم. آوا گفت:
من می خوام سرمو تیغ بندازم. همین یکشنبه.
تقاضای او همین بود.
همسرم جیغ زد و گفت:
وحشتناکه. یک دختر بچه سرشو تیغ بندازه؟ غیرممکنه. نه در خانواده ما.
و مادرم با صدای گوش خراشش گفت:
فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملا نابود میشه.
گفتم:
آوا، عزیزم، چرا یک چیز دیگه نمی خوای؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین می شیم. خواهش می کنم، عزیزم، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی؟
سعی کردم از او خواهش کنم. آوا گفت:
بابا، دیدی که خوردن اون شیر برنج چقدر برای من سخت بود؟ آوا اشک می ریخت و شما بمن قول دادی تا هرچی می خوام بهم بدی. حالا می خوای بزنی زیر قولت؟
حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم. گفتم:
مرده و قولش.
مادر و همسرم با هم فریاد زدن که:
مگر دیوانه شدی؟
آوا، آرزوی تو برآورده میشه.
آوا با سر تراشیده شده صورتی گرد و چشمهای درشت زیبائی پیدا کرده بود .
صبح روز دوشنبه آوا رو به مدرسه بردم. دیدن دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشائی بود. آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد. من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم.
در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت:
آوا، صبر کن تا من بیام.
چیزی که باعث حیرت من شد دیدن سر بدون موی آن پسر بود. با خودم فکر کردم، پس موضوع اینه.
خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود بدون آنکه خودش رو معرفی کنه گفت:
دختر شما، آوا، واقعا فوق العاده ست.
و در ادامه گفت:
پسری که داره با دختر شما میره پسر منه. اون سرطان خون داره.
زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو خفه کنه و ادامه داد:
در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد. بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده. نمی خواست به مدرسه برگرده. آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشن مسخره ش کنن. آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده. اما، حتی فکرشو هم نمی کردم که اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه. آقا، شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین.
سر جام خشک شده بودم. و… شروع کردم به گریستن. فرشته کوچولوی من، تو بمن درس دادی که فهمیدم عشق واقعی یعنی چی؟
خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن.